سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آن که عوض را باور کند ، در بخشش جوانمرد بود . [نهج البلاغه]

قصه پسرک
نویسنده :  سید جمال الدین موسوی

شادی و غم 

در یکی از روزهای اردیبهشت. شادی  و غم در کنار دریاچه ای همدیگر را دیدند. به هم سلام دادند و کنار آب های آرام نشستند و گفتگو کردند. شادی از زیبایی های روی زمین سخن گفت. از شگفتی های هر روزه زندگی در دل جنگل و در میان تپه ها و از اوازی که سپیده دمان و شامگاهان شنیده می شود. آنگاه غم سخن گفت و با هر آنچه شادی گفته بود موافقت کرد. زیرا غم جادوی آن لحظه و زیباییش را می فهمید. غم هنگامی که از ماه اردیبهشت در مرغزار و در میان تپه ها سخن می گفت بیانی شیوا داشت. شادی و غم زمانی دراز سخن گفتند و درباره هر آنچه که می دانستند با هم تفاهم داشتند. دو شکارچی از آن سوی دریاچه می گذشتند. هنگامی که به این سوی آب نگاه کردند. یکی از آنان گفت:" آن دو نفر کیستند؟" دیگری پاسخ داد: " گفتی دو نفر؟ اما من فقط یک  نفر را میبینم" شکارچی اول گفت:" اما دو نفر آن جا هستند." و شکارچی دوم گفت: " من در آنجا فقط یک نفر را می توانم ببینم.و تا به امروز هم دو شکارچی با هم اختلاف نظر دارند که دو نفر دیده اند یا یک نفر. و یکی دیگری را کور و آن یکی او را لوچ خطاب میکرد. در حالی که هر دو درست می دیدند. نه اولی لوچ و نه دومی کور بودند. یکی فقط شادی رو میدید و دیگری غم.

خداوند بزرگ نفخه ای از خویشتن خویش را جدا کرد و در آن نفخه زیبایی را آفرید. او به زیبایی سبکی نسیم سحرگاهی را عطا کرد و رایحه گل های دشت را و نرمی مهتاب را.
آنگاه خداوند جامی از شادی به دست زیبایی داد و گفت: " تو نباید از این جام بنوشی مگر آنکه گذشته را فراموش کنی و به آینده نیز اعتنایی نداشته باشی"
سپس جامی نیز از غم به دستش داد و گفت:" تو باید این را بنوشی و معنای شور و شعف زندگی را دریابی"
کسی که به سیمای غم نگاه نکرد سیمای شادی را هرگز نمی بیند. برخی از شما می گویید: "شادمانی برتر از اندوه است." و برخی می گویید:"اندوه برتر از شادمانی است". اما من به شما می گم نه. این دو تا هرگز از هم جدا نیستند. با هم می آیند و "هنگامی که یکی از آنها تنها با شما سر سفره تان می نشیند. یادتان باشد که آن دیگری بر بسترتان خفته است."
روح غمگین هنگاهی که با روحی شبیه خود متحد می شود تسکین می یابد..........دل هایی که به واسطه غم از هم جدا می شوند از هم جدا نخواهند شد و عشقی که با اشک تطهیر شده است پاک و زیبا . جاودانه خواهد ماند.
هنگاه که شادمانی یا اندوهتان بزرگ تر شود دنیا کوچکتر می شود. تلخترین چیز در اندوه امروز خاطره شادمانی دیروزمان است.
من هرگز غم های بزرگ را با شادی های کوچک مردم عوض نمی کنم. من هرگز نمی گذارم اشک هایی که غم از هر پاره ام بر گونه هایم جاری می سازد به خنده بدل شوند. ای کاش زندگیم برای همیشه اشکی و لبخندی باقی بماند.

موفق باشید
سید جمال


شنبه 85/11/7 ساعت 8:18 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زندگینامه 3
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
30154 :کل بازدیدها
94 :بازدید امروز
1 :بازدید دیروز
درباره خودم
قصه پسرک
سید جمال الدین موسوی
قصه ها، دردل ها و حرفای ناگفته و تمام دلتنگیهایم رو توی این کلبه کوچیکم می نویسم.
حضور و غیاب
لوگوی خودم
قصه پسرک
لوگوی دوستان
اشتراک
 
آرشیو
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
طراح قالب