سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچ شرفى برتر از اسلام نیست ، و نه عزتى ارجمندتر از پرهیزگارى و نه پناهگاهى نکوتر از خویشتندارى ، و نه پایمردیى پیروزتر از توبت و نه گنجى پرمایه‏تر از قناعت . و هیچ مال درویشى را چنان نزداید که آدمى به روزى روزانه بسنده نماید ، و آن که به روزى روزانه اکتفا کرد آسایش خود را فراهم آورد و در راحت و تن آسانى جاى کرد ، و دوستى دنیا کلید دشوارى است و بارگى گرفتارى ، و آز و خودبینى و رشک موجب بى‏پروا افتادن است در گناهان ، و درویشى فراهم کننده همه زشتیهاست در انسان . [نهج البلاغه]

قصه پسرک
نویسنده :  سید جمال الدین موسوی


اینم یه داستان کوتاه و قشنگ که فکر کنم یه درس زندگی خوب و اموزنده باشه 

ازدواج یعنی همین

شاگردی از استادش پرسید: "عشق چیست؟"
استاد در جوابش گفت: " با گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!!!"
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ . هر چه جلو می رفتم خوشه های پر پشت تر میدیم و به امید یافتن پر پشت ترین تا انتهای گندم زار رفتم.
استاد گفت: "عشق یعنی همین"
شاگرد پرسید : پس ازدواج چیست؟
استاد به سخن آمد که:به جنگل برو و بلند ترین درخت را بیاور. اما به یا داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب بازگردی!
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت. استاد پرسید: چه شد؟
شاگرد در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلوتر بروم باز هم دست خالی برگردم.
استاد از گفت:" ازدواج یعنی همین

 


یکشنبه 85/11/15 ساعت 6:39 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زندگینامه 3
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
30152 :کل بازدیدها
92 :بازدید امروز
1 :بازدید دیروز
درباره خودم
قصه پسرک
سید جمال الدین موسوی
قصه ها، دردل ها و حرفای ناگفته و تمام دلتنگیهایم رو توی این کلبه کوچیکم می نویسم.
حضور و غیاب
لوگوی خودم
قصه پسرک
لوگوی دوستان
اشتراک
 
آرشیو
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
طراح قالب